پرندگان منظومه منطق الطیر عطار
منطق الطیر
: مأخوذ است از آیه شریفه: «و ورث سلیمان داود و قال یا ایها الناس علمنا منطق الطیر واوتینا من کل شی ء ان هذا لهو الفضل المبین» (سوره نمل آیه 16)- در تفاسیر قرآن کریم از مرغان مختلفی که با سلیمان (ع) سخن گفته اند و او گفتار آنان را برای پیروان خود ترجمه فرموده است. اسم برده اند و جهت مزید اطلاع ر. ک. : تفاسیر فخررازی ج 6 ص 556 و بیضاوی ج 2 ص 194 و کشف الاسرار ج 7 ص 189 و ابوالفتوح ج 4ص 153- این کلمه را شعرای فارسی زبان به همین معنی در اشعار خود بسیار آورده اند.
مثنوی شرح کلمات آسمانی عارفی بصیر است که پرده از اعماق حقیقت انسان برمی گیرد و بیان الهاماتی است که دست ناتوان دنیا پرستان و تن پویان از آن کوتاه است او در تک تک ابیات خود، تلاش می کند تا دریچه هایی از معرفت را بر ما بگشاید تا ما از آن چشم انداز بهتر خود را بشناسیم و راه های کمال و نقص را بهتر ببینیم . خوب در این مسیر عواملی هستند که به حرکت ما در راه رسیدن به خود شناسی سرعت می بخشند و در مقابل هم آفاتی وجود دارد که سرعت ما را کند می کند – کسی که می خواهد در این مسیر گام بردارد باید این عوامل را نیز خوب بشناسد با نگاهی نه چندان عمیق می توان این عوامل را از لابه لای ابیات مثنوی پیدا نمود.
آفات و موانع معرفتی کمال
مقدمه :
آثر ادبی ایران ، آیینه ی اندیشه ها , باورها ، هنرمندی ها و عظمت روحی و معنوی ملتی است که از دیرباز تا کنون ، بالنده و شکوفا ، از گذرگاه حادثه ها و خرگاه ها گذشته و به امروز رسیده است . غنای این آثر ، گواه تجربه ها ، ژرف اندیشی ها و تکاپوی فرزانگان ادب و فرهنگ ایران و عصاره ی روح بلند و حقیقت جوی آنان است .
برگ برگ ادب و فرهنگ ایران زمین ، جلوگاه نمایش آثار منظوم و منثور فرهیختگان اندیشه وری چون فردوسی ، عنصر المعالی ، بیرونی ، خیام ، بیهقی ، غزالی ، سنایی ، عطار ، مولانا ، سعدی ، حافظ ، صائت ، دهخدا ، نیما و .. است که از زلال فرهنگ اسلامی جرعه ها نوشیده و با پشتوانه ذوق و کوشش خویش ، آثاری ماندگار را رقم زده و سرمایه هایی بزرگ و پر مایه را به یادگار نهاده اند .
مظالعه ی دقیق و عمیق این آثار ، جان را طراوت می بخشد ، روح را به پرواز در افق های شفاف و روشن می کشاند و ذهن و ضمیر را شکوفا و بارور می سازد . بر جوانان ماست تا این یادها و یادگارهای عزیز را پاس بدارند ، بشناسند ، بشناسانند و زندگی امروز و فردای خویش را بر این پایه های استوار پی بریزند .
ادبیات فارسی ، در نظام آموزشی ایران اسلامی ، جایگاهی حساس و ارزشمند دارد ؛ چرا که از یک سو حافظ میراث فرهنگی و از دیگر سو ، بهترین و موثر ترین ابزار انتقال علوم ، معارف ، ذوق و اندیشه و مایه ی ارتباط و پیوند با دیگران در سطحی گسترده و مناسب است.
ادامه مطلب ...اکنون به بررسی دیدگاه علامه ی مغرب عبدالرحمن بن محمد معروف به ابن خلدون می پردازیم. او در سال 732 هجری در تونس متولد گردید و در سال 808 هجری از دنیا رفت. جدش خالد بن عثمان بود و به رسم متداول احترام در مغرب، با افزودن « واو و نون » به آخر اسم به ابن خلدون مشهور گردید.
در کودکی قرآن را در نزد پدرش که اولین معلم او بود، آموخت. ضمن آنکه در محضر برخی از دانشمندان آن دوران تلمذ نمود که به نام ایشان و مهم ترین کتاب های فرا گرفته در محضرشان اشاره کرده است، اما به سبب هجرت دانشمندان و ادباء از تونس به جهت انتشار وبا در سال 750 هجری به شکلی زود هنگام در هجده سالگی از تحصیل باز ماند. از این رو به کارهای عمومی و سیاست در کنار استمرار بر مطالعه، نگارش و آموزش پرداخت. اولین کار او سمت « کتابت العلامه » یا دیوان رسائل در تونس بود. سپس عهده دار مناصب گوناگونی در مناطق مختلفی شد و در کوران دسیسه هایی قرار گرفت که گاه خود نیز در آنها مشارکت می نمود.
برخی از مورخان بر این باورند که ابن خلدون فرزند زمانه ی خویش است. لذا جایز نیست که ما او را قهرمانی جدا از شرایط زمانه و میراث فکری عصرش در نظر آوریم. بنا بر اعتقاد ایشان، او از کوشش های مورخان پیشین به ویژه زمانی که اندیشه ی تاریخی را از اتکا بر ( صرف ) امر منقول خارج ساخته و به افق هایی از چند فرهنگ در تمدن های بشری پیوند می دهد، بهره برده است. چه آنکه تعلیل عقلی از منابع تاریخی از دوران مسعودی موجود است. [1]
ما مخالف این بیان به شکل عام آن هستیم. با این باور که عبدالرحمن بن خلدون پدیده ای فراتر از دوران خود بوده است. او در چهارچوب عصر خویش خوش درخشید و بسان درخشش خورشیدی پیش از غروب مرحله ای از مراحل تمدن بود. لذا با نظر علامه مالک بن نبی موافقیم که عصر ابن خلدون در سطح او نبوده است. چه اگر این امر محقق می گردید، مقدمه ی ابن خلدون به نقطه ی عطفی در مسیر ایجاد فرهنگ اسلامی مبدل می گشت.
در آغاز کلمه نبود. انسان بود و اشیای پیرامونش. و انسان خواست که بشناسد. و برای شناختن نیاز به کلمه داشت؛ به اسم. تا پیش از شناختن اشیا، پیش از ترسیم صور اشیا در ذهن اسم اشیار را بداند. و انسان اسم گذاشت بر اشیا.(1)
اسامی آن چه پیرامون انسان است – و البته آن چه در ذهن و فکر و روح اوست، کوشش اوست برای شناختن. این اسمها و کلمات، علامات و نشانههایی هستند که به معانی معینی دلالت میکنند و واضح آنها انسان است. انسان بر حسب قرارداد و به دل خواه خود، در ابتدا بر اشیای پیرامونش اسم گذاشت و این نشانههای وضعی/ قراردادی شدند نامهای واقعی اشیا. «نشانهها وسایلی مقتصدانه هستند برای بیان معنایی که یا حاضر است و یا قابل وارسی.»(2) انسان وقتی شیئی را دید، تعریفی از آن شیء بر حسب صورت ظاهر، هویت و کارکرد آن – و اگر آن شیء مفهومی ذهنی یا عقلی بود، تعریفی حاصل از ادراک آن – در ذهنش نقش بست و به منظور آن که از آن پس برای نامیدن آن شیء همهی معنایی را که در ذهنش دارد، با تمام حدود و ثغور آن به زبان نیاورد، به نامگذاری آن پرداخت. و از این رو است که نشانهها «همه وسایلی مقتصدانه» هستند «برای بیان تعریفی طولانی» و «موجب صرفهجویی در اعمال ذهنی».
نام اشیا را –از آن رو که به معنایی دلالت میکنند – دال، و معنای نهفته در آن را – که همان صورت ظاهر اشیا و مجموعهی ویژگیهای آنهاست- مدلول میخوانیم. بنا بر تعریفی که از نامها و نشانهها ذکر شد، دلالت این نشانهها بر معنا دلالتی وضعی و قراردادی است؛ نه مبتنی بر شباهت واقعی میان دال و مدلول. هم چنیناند علامتهای اختصاری یا نشانههایی نظیر علامات راهنمایی و رانندگی.
با وجود قراردادی بودن رابطهی میان دال و مدلول در نشانهها و از آن جهت که اشیا پیش از وضع این نامها اسم دیگری (در ذهن انسان) نداشتند، مدلول این گونه اسمها معنای حقیقی آنها محسوب است و انسان به محض شنیدن یا خواندن این اسامی، صور این اشیا را با همهی خصوصیات ظاهری و باطنی که از آنها میداند، به ذهن میآورد؛ بدون آن که ذهن در این فرایند شناختن دچار تکلف و زحمت شود. چرا که اسمها در حکم علامتهایی هستند که پس از وقع معنایی ثابت، معین و همه فهم دارند.
اما این اولین و ابتداییترین کوشش انسان است برای نهان کردن معنا در پوشش لفظ و نشانه. کوششی که به جز صرفهجویی و اقتصاد در اعمال ذهنی و زبانی و سهولت در ایجاد ارتباط با دیگران انگیزهی دیگری مسبب آن نیست. در عین حال این نشانهها در حکم آینههایی هستند که معنای مورد نظر را به روشنی و وضوح باز میتابانند و این معنا «واقعیتی است حاضر و موجود، یا واقعیتی که میتواند حضور داشته باشد.(4)»
پوشیدگی و عدم صراحت شیوهها، دلایل و انگیزههای دیگری نیز دارد و منجر به آفرینش شگردها و انواعی چون استعاره، تمثیل، نماد و رمز میشود؛ اصطلاحاتی که هر یک ، روشی است برای بیان مقصود و با وجود گونهگونی و بعضاً داشتن وجه تمایز با انواع دیگر، گاه به اشتباه به جای یک دیگر به کار میروند. در ادامه به بحث و بررسی پیرامون این اصطلاحات، تعریف هر یک، درجات پوشیدگی معنا در هر کدام، نوع رابطهی دال و مدلول در هر یک و علل و انگیزههای به کار بردن آنها پرداخته خواهد شد و البته نانوشته پیداست که مقصود از این تطویل کلام چیزی نیست جز به دست دادن تعریفی نسبتاً جامع و مانع از «تمثیل» و «بین تمثیلی» که موضوع اصلی این رساله است.