تحقیق مقاله مطلب

در مورد دانشنامه فارسی - نت سرا

تحقیق مقاله مطلب

در مورد دانشنامه فارسی - نت سرا

فلسفه و آثار حجاب

اعتقاد ما این است که افعال تکلیفی بشر از حسن و قبح ذاتی برخوردار است. و عقل می تواند، حسن و قبح آنها را بالبداهه یا به اکتساب شناسائی کند.

 حجاب و بیحجابی هم مانند ایر کارهای انسان، دارای حسن و قبح ذاتی است. و به همین جهت حجاب یک ازرش و بی حجابی یک ضد ارزش است. وظیفه است که از ارزشها پاسداری کنیم و ضد ارزشها را از بین ببریم.

قطعاً ارزش ها و محسنت و زیبائیها، برای فرد و خانوادده و جامعه، مفید و ضدارزشها و زشتی ها، هم برای فرد مضر است و هم برای خانواده و جامعه.

این نکته را هم ناگفته نگذاریم که در باره آن دسته از ارزشهایی که برای عقل بدیهی است، مانند حسن عدل و قبح ظلم، دو نظر است:

 یکی اینکه اینها از بدیهیات اولیه است. و بنابراین، انسان آنها را همچون عدم جواز اجتماع و ارتفاع نقیضین بالبداهه درک می کند. و نیازی به ملاحظه هیچ امری، جز تصور موضوع و محمول و نسبت ندارد.

 دیگری اینکه از فطریات است و علاوه بر امور فوق، نیازمند ملاحظه مصالح و مفاسد اجتماعی است. [1]

نکته جالب و مهم این ستکه حتی اگر در قضایای مزبور، بی نیاز از ملاحظه مصالح و مفاسد اجتماعی باشیم، هیچ اشکالی ندارد که آنها را مدنظر قرار دهیم و نتایج گرانبهائی به دست آوریم. زیرا عدم نیاز به ملاحظه مصالح و مفاسد اجتماعی، دلیل این نیست که مصلحت یا مفسده ای وجود ندارد.

 حجاب و مسئولیت های اجتماعی:

 هر فردی در برابر جامعه خود مسئول است. این مسئولیت عام است یعنی هم شامل زنها می شود و هم شامل مردها.

 پاره ای از مسئولیت های زنان، به حجاب آنها بستگی دارد. زن اگر حجاب داشته باشد، بار اینگونه مسئولیت ها را بر دوش می گیرد. و شخصیت و عظمتش، بالا می رود. اما اگر جامعه مقدس حجاب را از تن بدرد، از عهده انجام اینگونه مسئولیتها، برنمی آید. و به همه مسئولیتهای مادری و همسریش نیز لطمه وارد می شود.

 این مطلب توضیح بیشتری نیاز دارد:

  زن ناگزیر است که یکی از دو شکل زندگی را برای خود انتخاب کند: اول اینکه از قبول هرگونه مسئولیتی در جامعه، خودداری کند.در این صورت می تواند در کنج خانه بنشیند و حجاب را هم نپذیرد.

 در صورت اولی نتیجه عاطل و بیکارماندن نیمی از پیکر اجتماع است. بدون تردید آئین مقدس اسلام، پذیرای چنین امری نیست.

 در صورت دوم اشکال این است که کیفیت خدمات اجتماعی او، پائین می آید و چه بسا بجای اینکه خدمتی انجام دهد، طعمه گرگان شهوت و آزمندان هوس میگردد.

 بنابراین،  یا این است که بازده خدمتی زنان بی حجاب، در پست ها و مسئولیت ها در حد قابل توجهی تنزل می کند.

 تحصیل علم از مسئولیت های هر انسانی است. جامعه به دانش و تخصص افراد، نیاز دارد. علومی هست که حتماً زنان باید فرا گیرند. علم جراحی و زایمان زنان، برای زنها زیبنده تر است تا مردها. بطورکلی، طبیب زن و معلم زن و سخنران زن، برای بیماران زن و مدارس دخترانه و مجالس و محافل زنان کاملاً لازم است. امروزه، در تمام دنیا پرستاری بیماران، برعهده زنان است و قدر مسلم این است که پرستاری زنان بیمار را نمی شود برعهده مردان پرستار گذاشت.

 در سایر فعالیت ها نیز مطلب غیر از این نیست. زن اگر بخواهد در حین انجام مسئولیتهای اجتماعی بصورت نیم عریان، ظاهر شود، باید بداند که هم خود را و هم خدمت خود را فدا کرده است.

 اگر قدری مفهوم حجاب را توسعه دهیم، متوجه می شویم که اقتضای محجبه بودن زنان این است که به هیچوجه عهده دار تعلیم و تربیت در مدارس پسرانه نشود. و همچنین به هیچوجه مردها عهده دار تعلیم و تربیت در مدارس دخترانه نشوند. بلکه باید کار تعلیم و تربیت در مدارس پسرانه به مردها و در مدارس دخترانه به زنها سپرده شود.

 اما زنانی که در مدارس دخترانه تدریس می کنند، باید بدانند که همانجا هم این خطر وجود دارد که بازده خدمتی آنها کاهش بیابد و احیاناً نوجوانانی، گرفتاریهایی پیدا کنند. چنانکه نگارنده به پاره ای از موارد آن، برخورد کرده است.

 آیا برای جلوگیری از چنین پدیده هایی، چاره ای جز این هست که ملعمان زن حتی در کلاسهای درس همانگونه باشند ه در کوچه و خیابان و معابر هستند! و آیا همانگونه که حرکات و چهره و رفتار آنها درمعابر عمومی ، نباید موجب تحریک افراد شود راهی جز این هست که در کلاس درس نیز حرکات و چهره و رفتارشان، محرک نباشد؟

 قرآن مجید از تبرج زنان، نهی کرده است. تبرج به معنای خودنمایی و جلوه گری و عشوه گری و طنازی است. این کارها، هم در حضور زنان، ناپسند است، وهم در حضور مردان. محیط خدمت، محیط عشوه گری و طنز و جلوه گری و خودنمایی و افسونگری نیست. در کلاس درس، مدرس  و مربی بود. باید به قدری محتاط بود که چشم شیطاان زده ای سوء استفاده نکند ولو از جنس موافق باشد.

 به قول معروف: هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد. حرکات و کلمات شهوت انگیز فقط و فقط برای زن و شوهر جایز است. آنهم در محیط خلوت خودشان. اما برای دیگران در هیچ حالت ومرحله ای روا نیست.

 شرق و غرب، شهوت و کار و خدمت را با هم مخلوط کرده اند.در نتیجه، هم به زندگی خانوادگی لطمه زده اند و هم به محیط کار و خدمت.

 اطفاء شهوت در چارچوب زنان و زندگی خانوادگی زن و شوهر مجاز است و مختص به همان. و کار و خدمت، مخصوص محیط اجتماع است و در خور آن.  حال اگر اصفاء شهوت از محیط خلوت خانوادگی به اماکن دیگر، سرایت کند و با کار و خدمت ،درهم آمیزد، اولین چوب آن را خانواده می خورد و تزلزل و از هم پاشیدگی خانواده ها، غیر قابل اجتناب خواهد بود و دومین چوب آن را جامعه می خورد که مسئولیت های مربوط به او بطور صحیح و دقیق به اجراء در نمی آید.

 هم کار، قداست دارد و هم خانواده، برنامه ریزیها در ابعاد مختلف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، باید بگونه ای باشد که نه به محیط کار، لطمه ای وارد شود، و نه به محیط خانواده.

 مسئولیت های زن و مرد یکی در بعد خانوادگی است و دیگری در بعد اجتماعی. بی حجابی، هم به مسئولیت های خانوادگی زن و مرد، لطمه می زند و هم به مسئولیت های اجتماعی آنها.

 زنی که بدون حجاب در محیط کار و در میدان مسئولیتهای اجتماعی، ظاهر میشود، هم مسئولیت خانوادگیش متزلزل می شود و هم، مسئولیت اجتماعیش. بعلاوه مسئولیت های خانوادگی و اجتماعی فرد را هم متزلزل می کند.

 برداشتن حجاب، تمتع جنسی زن و مرد را از چارچوب زناشویی شرعی و قانونی، بیرون می آورد و میحط کار و معاشرت را آلوده و فاسد می سازد. و در نتیجه، استحکام خانواده به سستی و تزلزل می گراید و به دنبال آن، تربیت کودکان، آسیب می بیند.

 هر چه  پیوند خانوادگی محکمتر باشد، جامعه سالمتر و کودکان شاداب تر و تعلیم و تربیت، پربارتر است. و هرچه پیوند خانوادگی سست تر باشد، جامعه بیمارتر و کودکان افسرده تر و پژمرده تر و تعلیم و تربیت کم بارتر، بلکه بی بارتر است.

 بی حجابی و بی بندوباری، دو مقوله جدا از هم است. اگر زن بی حجاب باشد، لزوماً بی بندوبار نیست. چنانکه اگر زن بی بندوبار باشد، حتماً لازم نیست که بی حجاب هم باشد.



1- در منطق، قضایای فطری به قضایایی می گویند که قیاس آنها با خود آنهاست. مانند: چهار زوج است که  حد وسط آن، انقسام ب متساویین است. و جون این حد واسط، همواره برای عقل حضور دارد، به بداهت قضیه مزبور، الطمه ای وارد نمی شود. اگر قضیه های« عدل حسن» و« ظلم قبح» است از فطریات باشد، حدوسط های آنها مصلحت و مفسده اجتماعی است. و چون این مصلحت و مفسده همواره بر عقل حضور دارد، بداهت دو قضیه مزبور نیز محرز است.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد